آمار بریدا: دسامبر 2009

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

فرصت

در پی فرصتی کمین کردم
من زدست زمان گریزانم

بی قرار از گذشت این ایام
دورم از معجزه چه بی تابم

در پی فرصتم برای فرار
من فراری تودر پی اسرار

من پر از دلهره تو بی باکی
من پر از آینه تو شکاکی

می گریزم زتو مترسک من
لحظه هایی که رفت از کف من

در غروبی که همچنان دور است
می خورم می روم از اینجا مست

تو و سستی و آسمان کبود
من و آرامشی به جاری رود

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

روزنهء وارونه

از روزنهء وارونه دیدم حقیقت ماندگار است

روزنهء وارونه تنها یادگار بجا مانده از خیالی سبز

خیال سبزی که تصویر حقیقت ماست

تصوری از دود گرم سیگار و طعم تلخ قهوه در شبهای کشدار

پرسه کفتارهای خونخوار درمیان دره های مهتابی

ماه. سرد و مغموم. بی دست و پا

و نگاه همگان خیره به موجی از نور

روزنهء وارونه دیدگاه گاه به گاه من خواهد بود

مبادا که در توهم بی گمان کور شود

و اثری از من بجای نماند

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

زمانی مرده با ماندگاری طولانی

 زمانش مرده و تاریخ انقضایش گذشته


رویایم ولی زنده می پنداردش


هرشب هنگام خواب...


فراری می شود و به مکانش می رود


مکانی شاید

با همهءزیباییش مسموم

صبح که می رسد


همهء وجودم خواهش می شود










۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

امید در ویرانهء همیشه آباد

آباد باشی
حتی اگر ویرانت کردند باز هم آباد باشی
امیدی هست که مرا اینگونه سوی تو می خواند
تو صدای ترانه های کودکی ام را در خود داری
قدم به قدم آمدم
هر روز می آیم بی درنگ
لیکن
 خون درون رگهایم یخ میزند
پندار همهء درونم خون ماسیده
اضطراب و اندوه
دریایی است گوارا
که مرا نمی خواند
و من تلف خواهم شد
از تشنگی و قهر دریا
تمنا و خواهش بی سبب
اندوه و گریه
نه
پای گریزی نیست
دردم از نگاهی است که در آن ویرانهء همیشه آباد جا گذاشتم
و پای گریزی نیست مرا
نفسم در گلو قفل شده
ضربان قلبم کند تر می شود
از راه آمده بر می گردم


تا شاید فردا...


ولی سالهاست این تکرار
من تلف خواهم شد