فرصت
در پی فرصتی کمین کردم
من زدست زمان گریزانم
بی قرار از گذشت این ایام
دورم از معجزه چه بی تابم
در پی فرصتم برای فرار
من فراری تودر پی اسرار
من پر از دلهره تو بی باکی
من پر از آینه تو شکاکی
می گریزم زتو مترسک من
لحظه هایی که رفت از کف من
در غروبی که همچنان دور است
می خورم می روم از اینجا مست
تو و سستی و آسمان کبود
من و آرامشی به جاری رود
من زدست زمان گریزانم
بی قرار از گذشت این ایام
دورم از معجزه چه بی تابم
در پی فرصتم برای فرار
من فراری تودر پی اسرار
من پر از دلهره تو بی باکی
من پر از آینه تو شکاکی
می گریزم زتو مترسک من
لحظه هایی که رفت از کف من
در غروبی که همچنان دور است
می خورم می روم از اینجا مست
تو و سستی و آسمان کبود
من و آرامشی به جاری رود