امید در ویرانهء همیشه آباد
آباد باشی
حتی اگر ویرانت کردند باز هم آباد باشی
امیدی هست که مرا اینگونه سوی تو می خواند
تو صدای ترانه های کودکی ام را در خود داری
قدم به قدم آمدم
هر روز می آیم بی درنگ
لیکن
خون درون رگهایم یخ میزند
پندار همهء درونم خون ماسیده
اضطراب و اندوه
دریایی است گوارا
که مرا نمی خواند
و من تلف خواهم شد
از تشنگی و قهر دریا
تمنا و خواهش بی سبب
اندوه و گریه
نه
پای گریزی نیست
دردم از نگاهی است که در آن ویرانهء همیشه آباد جا گذاشتم
و پای گریزی نیست مرا
نفسم در گلو قفل شده
ضربان قلبم کند تر می شود
از راه آمده بر می گردم
تا شاید فردا...
ولی سالهاست این تکرار
من تلف خواهم شد
حتی اگر ویرانت کردند باز هم آباد باشی
امیدی هست که مرا اینگونه سوی تو می خواند
تو صدای ترانه های کودکی ام را در خود داری
قدم به قدم آمدم
هر روز می آیم بی درنگ
لیکن
خون درون رگهایم یخ میزند
پندار همهء درونم خون ماسیده
اضطراب و اندوه
دریایی است گوارا
که مرا نمی خواند
و من تلف خواهم شد
از تشنگی و قهر دریا
تمنا و خواهش بی سبب
اندوه و گریه
نه
پای گریزی نیست
دردم از نگاهی است که در آن ویرانهء همیشه آباد جا گذاشتم
و پای گریزی نیست مرا
نفسم در گلو قفل شده
ضربان قلبم کند تر می شود
از راه آمده بر می گردم
تا شاید فردا...
ولی سالهاست این تکرار
من تلف خواهم شد
5 نظر:
دردم از نگاهی است که در آن ویرانهء همیشه آباد جا گذاشتم
doostesh dashtam
va shadidan yade daneshgah oftadam
درود
سلام.از طريق شادي پيدات كردم وخيلي خوشحال شدم از آشنايي باهات.موفق باشي بريداي عزيز.مثل بريداي كوئيلو جادوگري هم ميكني يا نه؟
سلام.از طريق شادي پيدات كردم وخيلي خوشحال شدم از آشنايي باهات.موفق باشي بريداي عزيز.مثل بريداي كوئيلو جادوگري هم ميكني يا نه؟
سلام آرام عزیز ارآشنایی باشما خوشحالم.
فکر می کنم هر کس می تونه با روش خودش یه جادوگر باشه فقط به قول پائولو باید عطیه برترشو پیدا کنه.
در مورد بریدا هم من آرزو دارم بتونم اون مسیرو طی کنم و سنت ماه و خورشیدو آموزش ببینم.
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی