آمار بریدا

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

خداحافظ bloger

از بلاگر خداحافظی می کنم و به بلاگفا کوچ می کنم
از این پس به آدرس http//www.berida.blogfa.com/کنید
پیشتر از همه دوستان خوبم سپاسگذارم
و منتظر حضور شما در بلاگفا هستم

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

ذهن بی خانمان

آدمک بیچاره
ذهن کهنه ات را سوی کدامین گمشده می تازی
چه تلخ و ناگوار فرو می ریزی
در این سالهای سکوت و گریز
به ذهن له شده ات
نبض زمان خطور نمی کند؟
نقش گمشده ام را چگونه نسبت دادی!
که چراغ چشمک زنی بودم در راه جاده
که هر از گاهی بودم!
و شاید در ذهن بیهوده ات
تابلو راهنما در طول جاده
وسیله ای برای رسیدن به مقصد
و تو هرگز نرسیدی
ذهن پوسیده ات
 هرگز ترمیم نخواهد یافت

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

هاله غم

جغد شومی می نشیند لب بومم گه گاه
سنگ سارش نکنید
که گناه از او نیست
شاید از بختک ماست
من به چنگال تو می افتم سخت
دل من می لرزد
شاخه ها می شکند تا سر انگشتانم
تیر می راند تیز
دودخیزان شوم از خاکستر
توشه از شعله تهی ست.
تو بهانه نکنی!
که شبانه سفر آغاز کنی
ومرا دست زمان بسپاری
وتوآهنگ دگر ساز کنی

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

روز تولدم


امروز روز تولد منه. احساسم با سالهای گذشته فرق
می کنه. یه جور احساس شادی که غم هم داره.
امسال همش فکر مادرم هستم که چنین روزی منو به دنیا آورد. روز تولدم با تولد برادرهام فرق داره.
مادرم مادر شده. پدرم پدر شده. باید براشون مهم باشه.
چه احساس زیبایی داشتند وقتی من آمدم.
پدرم از شوق قبل از به دنیا اومدنم با اسباب بازی هام چنان سرگرم بود که همشون خراب شده بودن و برام چیزی باقی نگذاشته بود.
 مادرم چه دردی کشید تا مادر بشه.و پدرم از اظطراب زیاد تحمل نداشت بیمارستان بمونه.
قبلا"روز تولدم فکر نمی کردم و فقط جشن می گرفتم. چون روز تولدم بود. از 2 هفته قبل که نه از 1 ماه قبل به همه می گفتم که یادشون نره.
اما امسال خاموش بودم و فقط در فکر.و به قول اوشو چرخش به درون داشتم.
با خودم هم فکر می کردم شاید هیچ کس یادش نمونه. وانتظار هم نداشتم.
ولی دوست های عزیز من چه خوب منو به حال و هوای گذشته بردند.
غم درونم کمرنگ شده و دوباره انرژی گرفتم که سال جدید زندگیمو شروع کنم.
شادی عزیزم اولین تبریک تولدم فرستاد و چه زیبا آغاز شد سال نو زندگیم.
ازدوستان خوبم مریم و بهاره سپاسگذارم.
شادی عزیزم امروز چه روز خوبی بود در کنارتو
بابت هدیه زیبات و همه ی مهربانی هات سپاسگذارم

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

گذشت ایام

سالها گذشت وگذشت
فصلها در پی هم رفت که رفت
ماه ها نیز فقط نام به نام
من چه نمناک و چه خام

وای من تنوع پسند بودم
من فقط نظاره گر بودم
جذب رنگین کمان هر ساله
عمر من انگار بوده صد ساله

می گذشت و گهی صدایی دور
شب و مستی مرا ترانه سرود
همچنان می گذشت این ایام
می رسید هر دم از ترانه پیام

تا کنون شدم چنین حیران
آسمان یکسر ابر بی باران

من فقط نظاره گر بودم
با طبیعت یکی شدم اکنون

برگ زرد خزان شدم ریزان
خشک و دردی عظیم بوده نشان

با زمستان سوز و سرما هم رسید
سردی دی بود و لرزیدن چو بید
می شود عریان طبیعت سرزمین
می شود عریان درونم با یقین

می رسد آیا مجالی تا بهاران هستیم؟
می شوم آیا روان درسبزیش بامستیم؟

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

بهانه

در امتداد بهانه های تلخ تو
چه واژگان مقدسی تکه تکه شدند
و در ابهام خیرگی دو چشمانت
چه فاصله ها بی صدا بجا ماندند
من مبهوت از بهانه ای کهنه
پای لرزانم و تنم سرد است
در عجب مانده ام ز تقدیرم
که چرا سرنوشت من درد است

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

فرصت

در پی فرصتی کمین کردم
من زدست زمان گریزانم

بی قرار از گذشت این ایام
دورم از معجزه چه بی تابم

در پی فرصتم برای فرار
من فراری تودر پی اسرار

من پر از دلهره تو بی باکی
من پر از آینه تو شکاکی

می گریزم زتو مترسک من
لحظه هایی که رفت از کف من

در غروبی که همچنان دور است
می خورم می روم از اینجا مست

تو و سستی و آسمان کبود
من و آرامشی به جاری رود